برخورد با حس !!!

 برخورد با حس !!!

 

نمی دونم به حسم چی بگم این روزها  

بهش بگم تبریک میگم که این همه روی اعصابم راه می ری 

 

بهش سلام برسونم و براش پیام بزارم که برو دیگه از دستت خسته شدم نمی خوام ببینمت  

 

 همین طور که دارم با گوشی همراهم ور می رم زمزمه کنم برو یه وقت دیگه بیا شاید سرم خلوت شده باشه  

 

برم پیشش رو در رو صاف صاف توی چشماش نگاه کنم و بهش بگم تو محشری فقط یه کم حالمو بد می کنی  

 

وقتی دیدمش یه دفعه بی مقدمه سرش داد بزنم حسش نیست الان باهات گرم برخورد کنم 

 

بدون حتی نگاهی بهش فقط سرمو زیر بندازم و یواشی بگم ازت می ترسم دیگه نیا پیشم 

چرا نمی تونیم ؟!

چرا نمی تونیم ؟!


چه سخته آشنایی و چه سختر جدایی

چرا نمی تونیم آشنا نشیم وقتی این همه برامون  سخت تره جدایی ؟


چه دردناکه نزدیک بودن به قلب کسی که همش قلبتو به درد میاره و چه دردناکتر وقتی که ازت دور می شه و تو نمی تونی کاری براش انجام بدی

پس چرا نمی تونیم نزدیک نشیم به قلب کسی که این همه قلبمونو به درد میاره ؟


چه سوزنده است آروم گرفتن پیش کسی که احساستو قلقلک می ده و چه سوزنده تر وقتی که احساستو با یه پشت دست پس می زنه 

پس چرا نمی تونیم آروم نگیریم پیش کسی که به احساسمون سیلی می زنه ؟


چه آرام بخشه تنها بودن و چه آرام بخش تر وقتی که نگذاری کسی بهت نزدیک بشه تا یه روزی به فکر بیفته که قلبتو بشکنه

پس چرا نمی تونیم تنها بمونیم و نزدیک کسی که می دونیم قلبمونو می شکنه نشیم ؟


چه....