خدانگهدار تا همیشه ...

خدانگهدار تا همیشه ...


روزی روشن ولی بی نور 

بعدازظهری آفتابی ولی بی گرما

ندایی از دور ولی نزدیک 

پنجره ای باز تا انتها

انتظار رسیدن روح


اما دریغ

این تنها منم پشت پنجره باز

پرده ها در تلاش

همراه من به انتظار 

سرما رسوخ کرده تا مغز استخوان

نجوایی زیر لب

پدر بازگرد از پیاده روی روزانه 

پدر اما جایی نرفته

با چشمانی بسته 

به زیر ملافه ای سفید 

تنها به دخترش شب قبل 

با چهره ای محو فهماند

افسوس افسوس

خدانگهدار تا همیشه 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد