نوشته های دور 2

تو و خویش ، خودمان !!!


برای تو و خویش چشمانی آرزو می کنم که نادیده ها را از پس واقعیت ها ببیند .


برای تو و خویش گوش هایی آرزو می کنم که فریاد های بی صدا را بشنود .


برای تو و خویش دستانی آرزو می کنم که همه چیز را با لمس سرانگشتانش درک کند .


و سرانجام برای تو و خویش احساسی آرزو می کنم که در همه ی گامهایمان همراهی مان کند .


و قلبی که در آن کینه راه نداشته باشد و توان بخشش آن از حد خاکیان بالاتر رود .


آه از تو و خویش!

                    آه از جدایی !

                                     آه از فراق !


پس برای خودمان ذهنی آرزو می کنم خالی از تمام گسستنی ها و عاری از همه ی پیش قضاوت ها و بدون هر گونه برداشت های پیرزنانه ی مرتجع .


با تمام عشق و خلوص یکی شدن ذهن ها و روح هایمان را آرزو می کنم .


که بتوانیم برای همیشه شور زندگی را در خود زنده نگه داریم ...

نوشته های دور 1

خانه ی ماه !!!


صبح است و هنوز ماه در آسمان است


اما نیمه اش پنهان است 


نیمه اش کجاست ؟

                         زیر ابرهای آسمان !!!

ولی آسمان ابری نیست


صاف است و آبی


و نیمه ی ماهی در آن


ماهی که سرگردان است


ماهی که از خانه اش دور است


ماهی که راه گم کرده است


منتظر است تا کسی پیدا شود


و بگوید که در آن سوی کوه ها


پشت ابرهای ناپیدا


خانه ای است به اندازه ی ماه ...