دلا...

دلا...


دلا چرا دگر ناله کم می کنی

زحال خود مرا دگر خبر نمی کنی

دلا مگر مرا فراموش کرده ای

یا اینکه مرا ز شهر خویش دست به سر کرده ای

دلا چرا ز اشک خود مرا ندا نمی دهی

ز قصه های ناخوانده ات مرا دگر خواب نمی کنی

دلا مگر مرا ز خود رانده ای

یا اینکه مرا مهمان ناخوانده دیده ای

دلا دلم تنگ دل تنگت است

دلا دلم دلتنگ تنگ بلورت است

دلا دلم دلتنگ فوران موج های تبلورت است

دلا دلم دلتنگ احساس تولدت است ...

نظرات 2 + ارسال نظر
behzad چهارشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:55 ب.ظ http://khofashe.blogsky.com

تو که بلد نیستی شعر بگی خوب نگو.

راستش نه من شاعرم و نه اینایی که نوشتم شعر هستن
فقط متنن که وقتی دلم می گیره می نویسمشون
ممنون که بهم سر زدین

behzad جمعه 25 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 07:34 ب.ظ http://khofashe.blogsky.com

این مطلب که نوشتی شعر هست. چون کپی کردی نمیدونی چی هست. از من اجازه بگیر از مطالبم کپی کن.شاید دو تا آدم حسابی به وبت سر بزنند.

شرمنده دوست عزیز نه نیازی به سر زدن دیگران دارم و نه از مطالب وبلاگ شما برای استفاده در وبلاگم کپی برداری خواهم کرد
متن هایی که می نویسم دلخستگیهای منن توی زمان های خاص
اونایی که باید بدونن چه حسابی چه نا حسابی می دونن و به وبلاگم سر می زنن نیازی به جار زدن ندارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد