صدای بی صدا !!!

صدای بی صدا !!!


مرا ببر از اینجا

یا بگذار بی صدا بروم


خسته ام از همه اطراف

خسته ام از خاکستری اتاق


دیوانه ام از سکوت دیوارها

اسیرم  بی زنجیر در این زندان


مرا ببر از اینجا

یا بگذار بی صدا بروم


کلافه ام از این حس بی حسی

کلافه ام از این همه قانون


بی حوصله ام از همه بازی های روزگار

غمگینم از این بی ارزشیه جنجال های افراد


مرا ببر از اینجا

یا بگذار بی صدا بروم ...


نظرات 3 + ارسال نظر
maryam چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:37 ب.ظ

سلام. چقدر غم انگیز نوشتی عزیزم....

رویا پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:38 ب.ظ http://zemahestan.blogsky.com

ای خدا... اسارت چرا؟
اندوه چرا؟
غصه چرا؟
اینهمه بیکسی را فقط به ما دادی؟!!!
باز خوبه که حداقل همه ی یه چیزی رو به ما دادی...!!!


عزیزم بیا آپم...

{هوهوی باد وحشی پاییز

همان سمفونی مرگ جنگل ...

به رهبری توفان !!! {... انگار ... }

لا به لای جنگل درختان !!!

می وزید...}

maryam جمعه 12 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 03:47 ب.ظ

همه ما مسافریم

مسافر قطار زندگی

گاهی در مسیر سفر با عده ای خوب و یا حتی بد همسفر می شیم

و مدت زمانی رو هر چند کم یا زیاد با همسفرانمون می گذرونیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد