نوشته های دور 11

موازی من


خدایا هوا چه قدر سنگین است !!!

در میان گلهای پرده اتاقم سایه ای از تو نشسته است

اما افسوس که تو بدلی هستی

ولی با این وجود به تو می اندیشم

به تو که موازی منی

به تو که همپای منی

به تو که در اندیشه ی منی

اما بی منی و من بی تو

ای کاش با تو بودم

سر به روی شانه هایت می گذاشتم

تو را می بوییدم

با تو پرواز می کردم

با تو به اوج می رفتم

با تو ، بودن را احساس می کردم

با تو به خدا می رسیدم

با تو اجابت می شدم

و با تو می ماندم

اما افسوس که تو در پرده ای و من بیرون پرده

افسوس که تو از ناکجاآبادی و من از کجاآباد

ولی باز هم به تو می اندیشم

اگر چه می دانم

از اندیشه ام به تو راهی نیست

می دانم که تو گذشته ای و من آینده

می دانم که پل حال را شکسته اند

می دانم که پروار شدنی نیست

می دانم که حقیقت ناگفتنی است

می دانم که وجودم گسستنی است

و می دانم که آغوشم پر ناشدنی است

از آنچه باید باشد

از آنچه باید ساخته شود

و از آنچه دوست داشتم که داشته باشم و باشم و بمانم و ببینم که چگونه موازی ها در کنار هم موازی می مانند

خدایا هوا چه قدر سنگین است !!!



نظرات 2 + ارسال نظر
مهدی سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:51 ب.ظ http://mohandesjan.persianblog.ir

من خواب دیده ام که کسی می آید

من خواب یک ستاره قرمز دیده ام

و پلک چشمم هی می پرد

و کفشهایم هی جفت می شوند

و کور شوم

اگر دروغ بگویم

من خواب آن ستاره قرمز را

وقتی که خواب نبودم دیده ام

کسی می آید

کسی می آید

کسی دیگر

کسی بهتر

من پله های پشت بام را جارو کرده ام

و شیشه های پنجره را هم شسته ام

کسی می آید

کسی می آید

fateme دوشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 12:39 ب.ظ http://fatyazizi.blogfa.com

سلام من یک سری متن ها را خواندم بسیار جالب بود،موفق باشید،من عاشق شعر و دکلمه هستم،خوشحالم با شما اشنا شدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد