نوشته های دور 10

نماز عشق


صبح وضو ساختم

آب بر صورت ریختم

دستهایم را شستم

دست آخر هم مسح کشیدم


وضویم حال دیگری داشت

آبش خون جگر بود

و بر بالای بالا بود

آنجا ایستاده بودم

تا بعدها نماز عشق بخوانم


نماز عشق اما نماز دل است

نیتش صفا

حمدش وفا

سوره اش عطا

رکوعش خشوع

سجودش تمنای عشق

قیامش قیامت

تشهدش هستی

سلامش سلامتی ...

نظرات 1 + ارسال نظر
سعید دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:52 ق.ظ

دوست گرامی سلام دلنوشته های شما را خوندم و لذت بردم البته
چند نکته در وحله های اول خوانش به ذهنم رسید که عرض می کنم.
عنوان های خوبی برای هر شعر انتخاب می کنی
ساده گویی که هر نوع مخاطبی را جذب می کند در شعر هایت وجود دارد....
متاسفانه ریتم در بعضی از شعرها در نیمه های راه ازبین می رود
از تمثیل و تخیل های قوی می توانی بیشتر استفاده کنی
و ای کاش تعلیق د ر شعر ت ازبین نمی رفت مثل شعر برادار
یعنی خواننده در بیتهای آخر متوجه برادر شود.

روزگاری پر از موفقیت برایت ارزو دارم...

سلام دوست عزیز
از این که نوشته هام رو خوندید و برام نظر گذاشتید متشکرم
فکر کنم نتونم به نوشته هام عنوان شعر بدم . من از شعر هیچی نمی دونم . این ها فقط احساس من هستند که روی کاغذ میان .
حتما مواردی رو که گفتید به خاطر خواهم سپرد .
در مورد نوشته برادر باید بگم که این واقعیت زندگی من بود . اینو برای برادرم نوشتم . برای همین از همون اول پیداست که مخاطبم برادرم هست .
باز هم ازتون تشکر می کنم و امیدوارم این اولین و آخرین نظرتون نباشه .

امیدوارم شادی ، موفقیت و سلامتی هرگز فراموشتان نکند ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد