امید بی سرانجام

امید بی سرانجام


ای کاش به جای ...

دعای عرفه خوندن با صدای بلند

معرفت خونی با صدای بلند راه می انداختیم


کاش می شد به جای ...

قربونی کردن گوسفند توی عید قربان

بدیها مونو از دم تیغ می گذروندیم


چی می شد به جای ...

نماز خوندن اول وقت اونم حتما توی مسجد

برای هم دیگه دعای خیر می کردیم اونم حتما پشت سر


چه خوب بود اگه به جای ...

روزه گرفتن و آب و غذا نخوردن توی ماه رمضون

روزه صداقت می گرفتیم و کینه و دروغ به خورد دلمون نمی دادیم


دنیا چه جایی می شد اگه به جای ...

روضه گرفتن ده روز ده روز و اشک مردمو درآوردن

برای دلمون روضه خونی میکردیم و به حساب خودمون می رسیدیم


وای چه عالی می شد اگه به جای ...

فقط خدانگهدار ...

فقط خدانگهدار ...


وقت رفتن همه درهای پشت سرت رو ببند

نمی خوام یادواره هات توی دلم سرک بکشن

منو دوباره یاد دلخوشی هام بندازن


وقت رفتن همه پنجره ها رو هم ببند

نمی خوام نسیم ، نگاهت رو توی اتاقم بیاره

منو دوباره یاد دلدادگی هام بندازه


وقت رفتن پرده ها رو هم بکش

نمی خوام روشنایی از درزها نفوذ کنه

منو دوباره یاد امیدواریهام بندازه


وقت رفتن فقط مردونه بگو خدانگهدار

برو پشت سرت رو هم نگاه نکن

چون من دیگه من نیستم

گم شدم رها شدم

مرا ...

مرا ...


مرا این گونه باور کن

کمی آرام ، کمی غمگین


کمی با احساس بودن بیگانه

کمی از حس رفتن لبریز


کمی از عشق ترسان

کمی با شوق دیدار غریب


کمی بی حس از درد

کمی بی صدا نالان


کمی با یک سلام دلگرم

کمی با یک پیام پایدار