حسی در بن بست ...
آسوده بخواب جانا که من بی خوابم هر شب
آسوده بخند جانا که من بی تابم هر روز
اگر انتهای رسیدن بن بست است
که من به همان ابتدای کوچه سلام قانعم امروز
دیداری اگر نیست مرا چه باک
که به همان پیام صبحگاهی قانعم امروز
تو را چه می شود را نمی دانم
خود را می دانم که در التهاب گرداب سرگردانی گرفتارم هر روز...