جوییدن !!!
نگاهم در نگاهی نگران
می رود تا آن سوتر ها
تا مرز بی نشانی های آشکار
چشمانم در چشمانی بی تاب
می دود تا فراتر از بی کران ها
تا سرچشمه آبشارهای مستور
قلبم در تپش قلبی نا آرام
فریاد می زند تا پس سکوتی بی مهابا
تا محدوده ی بیمرزی خارج از محدوده
روحم در تصویر روحی آشفته
سرکشی می کند تا آن سوی آرامش
تا انتهای جنگل های فرورفته در سایه روشن ناپایدار
ذهنم در هجوم ذهنی مسکوت
کشیده می شود تا حریم ریشه های آسودگی
تا سر منشاء اقیانوس های سرپوشیده
شاید
بیابد مرزهای ناتوانی های ناخواسته
سرچشمه آبشارهای عشقی گم شده
محدوده سکوتی خارج از محدوده
انتهای سقوطی بی انتها در اوج آرامش
سر منشاء آسودگی هایی بس خاموش
و سرانجام
بیابد خودش را
خودت را !!!